جدول جو
جدول جو

معنی نمایندگی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نمایندگی کردن
لتمثيلٍ
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نمایندگی کردن
Represent
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نمایندگی کردن
représenter
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نمایندگی کردن
vertreten
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
نمایندگی کردن
代表する
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نمایندگی کردن
reprezentować
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
نمایندگی کردن
представлять
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
نمایندگی کردن
представляти
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نمایندگی کردن
vertegenwoordigen
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
نمایندگی کردن
نمائندگی کرنا
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
نمایندگی کردن
แทนที่
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
نمایندگی کردن
לייצג
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به عبری
نمایندگی کردن
代表
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
نمایندگی کردن
representar
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نمایندگی کردن
kuwakilisha
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نمایندگی کردن
대표하다
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
نمایندگی کردن
representar
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نمایندگی کردن
mewakili
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نمایندگی کردن
প্রতিনিধিত্ব করা
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
نمایندگی کردن
प्रतिनिधित्व करना
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
نمایندگی کردن
rappresentare
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نمایندگی کردن
temsil etmek
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ بَ تَ)
تشبه. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خود را به کسی یا چیزی شبیه کردن: اگر شیعه خود را مولای سادات... دانند... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان گبر آفتاب پرست، الاغایت حرامزادگی... نباشد. (کتاب النقض ص 447) ، تشبیه کردن:
به سامم نکردید مانندگی
نه مانند زالم به دانندگی.
فردوسی.
و فاطمه را تشبیه و مانندگی به حورالعین کرده اند. (تاریخ قم ص 196)
لغت نامه دهخدا
(نَیْءْ)
نگاهداری کردن. سرپرستی و محافظت کردن قیّم: گفت ای پیغمبر خدا آن وقت که این فرزند در شکم من بود عهدکرده ام با خدای تعالی که خدمت این خانه بیت المقدس کند و بعبادت و بندگی خداوند مشغول باشد و اکنون که او را پایندگی کند؟ آن قوم هر یکی گفتند که ما او راپایندگی کنیم. (قصص الانبیاء). و اندیشه کرد که من پیر شده ام و مرا فرزندی نیست که بعد از من نام نگاه دارد و مریم را پایندگی کند. (قصص الانبیاء). قلم آن کس که بر روی آب ایستد پایندگی کند. (قصص الانبیاء)
لغت نامه دهخدا
خود را شبیه کسی یا چیزی قرار دادن تشبه: ... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان. . .: الاغایت حرامزادگی... نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایندگی کردن
تصویر پایندگی کردن
سرپرستی و محافظت کردن قیم نگاهداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار